دوباره تردید

من آخرش نفهمیدم که حرف تو حقیقته
یا عشقِ من برای چشمِ نازنینت عادته

نمی دونم حرفایی که می نویسی یا می‌زنی
مخاطبت کسِ دیگه‌س یا واقعا تو با منی

یه وقتایی شک می‌کنم نمی‌دونم دوستم داری
یا که می‌خواهی عشقِ منو بدونِ پاسخ نذاری

تکلیفمو با دیگران دوباره روشن می‌کنی؟
یه فکری‌ام واسه دلِ دیوونه‌ی من می‌کنی؟

به من می‌گی که تو دلت اول کیه٬ آخر کیه
می‌گی چرا رنگِ نگات یه وقتایی اینجوریه

یه وقتا بهتر از خودم به حرفِ من جواب می‌دی
یه وقتا که هوس کنی کلی منو عذاب می‌دی

حتی اگر چشات پیشِ منه٬ دلت با دیگری
بذار که اعتراف کنم از همه مهربونتری

هر اعتراضی که کنی به حرفای من وارده
چی کار کنم هوا فقط برای تو مساعده

یه وقتایی عاشقی‌ام واسه آدم دردِ سره
اما بازم اگه آدم عاشق نباشه بدتره

برات نوشتم بدونی طبق روالِ سرنوشت
برای من جهنّمه دنیا٬ برای تو بهشت

نه نمی‌خواد بهم بگی حرفام مثِ شکایته
یه وقتایی عوض می‌شی این به خدا حقیقته

من می‌دونم خسته شدی از پرسش و سئوال من
ناراحتی اما می‌خوای راحت بشه خیالِ من

اما بذار بازم بگم دیوونتم خیلی شدید
رنگ یه عشقی رو دیدم که مجنونم اونو ندید

اگرچه چشمات خیلی کم از قلب من خبر گرفت
اما نباید توی عشق اینارو در نظر گرفت

دوباره تردید

قسم به چشمات

قسم به آن چشمهایت!                      دوستت دارم
قسم
به آن نگاه‌های زیبایت!
قسم
به آن ناز نگاهت!                     
و قسم
به آن خنده هایت!
که:
دوستت دارم