-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهرماه سال 1384 09:02
خدایا خیلی خیلی ممنون از اینکه پاییز و برام آوردی!
-
خجالت نکشید
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 14:08
سلام دوستان عزیز! این داستان را توی یکی از وبلاگهای دوستان خوندم٬ چون خیلی جالب بود و من ازش خوشم اومد٬ منم اونو تو وبلاگ گذاشتم٬ (البته شاید برای شما تکراری باشه ولی خوبه که یه بار دیگه اونو دوباره بخونید) وقتی سرکلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد. به...
-
آخرین روز عشقم
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1384 12:17
امروز آخرین روز عشقم بود! او رفت و من و با تمام غمهایم تنها گذاشت.... امروز دیگه فکر می کنم که فرشته ها هم با من قهره! دیگه اونا هم من و تنها گذاشتند و رفتند! نمی دونم چرا! فقط همینقدر رو می دونم که گناهم عاشقی بود ... عاشقی... امروز براش دعا کردم از خدا خواستم هرجا باشه نگهدارش باشه! به خدا گفتم: خدا جون تو رو به ماه...
-
داستان یک عشق واقعی
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 15:11
انسان به طبع طبیعت دایم در حال تغییر و دگرگونی است٬ دگرگونی روحی٬ روانی و جسمی. اوج تغییرات در دوران نوجوانی و جوانی است و نمونهای از این تغییرات عشق است. چیزی که به زنگی انسان مفهوم میبخشد و توجیهگر آن است. این نیرو گرچه در این دوران به اوج خود میرسد ولی از پختگی کاملی برخوردار نیستُ اما پاک و مقدس است. لازمهی...
-
غم / شادی
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 15:42
تابوتها کنار قبرها ردیف شدهاند. سوگواران شیون میکنند فقط یک نفر است که قند توی دلش آب میشود: گورکن.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 12:26
تو را به خدا بهش بگید دوستش دارم ! به خدا دوستش دارم ! آخه چرا می خواد تنهام بذاره بره! مگه من چی کار کردم! مگه من چی بهش گفتم! جز اینکه بهش گفتم دوستت دارم ! شما قضاوت کنید! دوست داشتن گناه! اگه گناه پس همهی آدمای دنیا گناهکارند٬ پس همهی آدمای دنیا مقصرن! او داره می ره...! کمکم کنید! اون داره تنهام می ذاره...!...
-
ای کاش نمی رفتی
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 11:51
ای کاش این دل را تنها نمی ذاشتی و نمی رفتی! من هنوز دلم برای چشمانت تنگ است! برق چشمانت هنوز بر قلبم هست و هنوز تو را دوست دارد و تو را می پرستد و به تو احترام می گذارد. ای کاش نمی رفتی!
-
فریبا - گیتار - من
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 09:52
سلام دوستان! خیلی خیلی ببخشید از اینکه دیر شد٬ فریبا - گیتار - من جمع خوبیه نه! میگم تا دنیا هست باید به روش بخندیم! غم و غصه را کنار بذاری٬ غصه دیگه فایده نداره٬ کاری را درست نمی کنه٬ پس شاد باشید و خنده رو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مردادماه سال 1384 15:35
چشات دیگه از من ِ خسته و سیره اما هنوز چشمای من اسیره فقط بدون که این دل شکسته منتظره بگی واست بمیره
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مردادماه سال 1384 11:35
از آشنایی تا بی وفایی تو شاید یادت نیست منو اول دیدی اومدی نزدیکم، اسممو پرسیدی یه روزی حس کردم که واست می میرم از بدِ اقبالم، تو اینو فهمیدی بعدِ اون روز راستش روز خوش، قحطی شد بی تفاوت بودی، منو که می دیدی نصفِ راهو رفتیم با غم و دلتنگی نگران بود چشمات، یه کمی ترسیدی اولش فکر کردم روزگارت تلخه اما دیدم نه خودت، غرقِ...
-
دوباره تردید
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 11:36
من آخرش نفهمیدم که حرف تو حقیقته یا عشقِ من برای چشمِ نازنینت عادته نمی دونم حرفایی که می نویسی یا میزنی مخاطبت کسِ دیگهس یا واقعا تو با منی یه وقتایی شک میکنم نمیدونم دوستم داری یا که میخواهی عشقِ منو بدونِ پاسخ نذاری تکلیفمو با دیگران دوباره روشن میکنی؟ یه فکریام واسه دلِ دیوونهی من میکنی؟ به من میگی که تو...
-
قسم به چشمات
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 09:16
قسم به آن چشمهایت! قسم به آن نگاههای زیبایت! قسم به آن ناز نگاهت! و قسم به آن خنده هایت! که: دوستت دارم
-
سرنوشت من و چشمهایت
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1384 09:15
ای کاش در چشم هایت تردید را دیده بودم یا از همان روز اول از عشق ترسیده بودم