داستان یک عشق واقعی

انسان به طبع طبیعت دایم در حال تغییر و دگرگونی است٬ دگرگونی روحی٬ روانی و جسمی. اوج تغییرات در دوران نوجوانی و جوانی است و نمونه‌ای از این تغییرات عشق است.
چیزی که به زنگی انسان مفهوم می‌بخشد و توجیه‌گر آن است. این نیرو گرچه در این دوران به اوج خود می‌رسد ولی از پختگی کاملی برخوردار نیستُ اما پاک و مقدس است.
لازمه‌ی پختگی آن شکست است. هیچ عشقی بدون شکست از مرز کمال نمی‌گذرد.
از این به بعد در اینجا داستانی را از یک عشق پاک و مقدس که در مسیر پختگی همه‌ی وجودش را سوزاند به صورت دنباله‌دار خواهم آورد. از دوستانی که از این وبلاگ دیدن می‌کنند. می‌خواهم تا ما را با نظرات مفید و خوب‌شان در مورد این داستان یاری کنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدایا! پس کی پاییز می‌شه؟
                                          دلم گرفته ... خیلی
تنهام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد