آخرین روز عشقم

امروز آخرین روز عشقم بود! او رفت و من و با تمام غمهایم تنها گذاشت....
امروز دیگه فکر می کنم که فرشته ها هم با من قهره! دیگه اونا هم من و تنها گذاشتند و رفتند! نمی دونم چرا! فقط همینقدر رو می دونم که گناهم عاشقی بود ... عاشقی...
امروز براش دعا کردم از خدا خواستم هرجا باشه نگهدارش باشه! به خدا گفتم: خدا جون تو رو به ماه و ستارت قسم مواظبش باش٬ او خیلی معصومه ... او خیلی پاک و مقدسه! می دونم خدا جون تو هم اونو خیلی دوستش داری! اما تو رو به زهرات تو رو به پهلوی شکسته فاطمه ات قسم٬ باز هم بیشتر مواظبش باش ...!

پس کی پاییز می شه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اما من دلم گرفته است...
خدا جون ... حالا فقط تو رو دارم و بس... 
پس کی پاییز می‌شه!
دارم می‌میرم خدا ...
نظرات 2 + ارسال نظر
یوسف پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:36 ب.ظ http://yousef.co.sr

با سلام وبلاگ قشنگی دارین وبسایت منو ببینید در ضمن اگه تونستید لینک وبسایت منو در وبلاگتون قرار بدین متشکر میشم ممنمون

فریبا پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:59 ق.ظ

نگفته بودی عاشقی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد